رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

چشم آبی

مهربانترین پسر دنیا

مامانی به نظر تو میشه آدم همه عروسکهاشو باهم در آغوش بگیره ؟ تو که خیلی تلاش داری برای این کار چونکه خیلی مهربونی. ...
13 دی 1391

وقتی که گل از حمام در می آد

مامانی جونم سلام نمیدونی چه داستانی دارم باهات وقتیکه از حمام می آیی بیرون و کلی باید بدو بدو کنم دنبالت تا راضی بشی لباسهاتو تنت کنی اصلا لباس پوشیدن بعد از حمام رو دوست نداری! ...
13 دی 1391

بدون عنوان

سلام سلام صدتا سلام ماه من چند روز است که مسئولیت خوردن غذا رو به عهده خودت گذاشتم و تو هم انقدر که باهوش و توانا هستی به راحتی از پس این کار بر می آیی. شیطون من خیلی دوست دارم و از خدا میخواهم که همیشه مراقبت تو و کوچولوهای خوشگل دیگه هم باشه.
13 دی 1391

شهربازی

سلام عشقم هفته پیش من و تو و بابایی با دوستهای کلاس زبان فرانسه مامانی و بابایی رفته بودیم شهربازی. این اولین باری بود که تو به شهربازی پارک ارم می رفتی. کلی خوشحال بودی و بازیهای متفاوتی رو سوار شدی از جمله ماشین سواری که فکر می کنم از همه بیشتر دوستش داشتی و کلی شادی کردی.تو با عاطفه جون استاد زبان ما خیلی گرم گرفته بودی و دستشون رو گرفتی و واسه خودت کیف می کردی. اونها هم تورو خیلی دوست دارند و کلی هم دلشون برات تنگ شده و دوست دارن دوباره تورو ببینند از بس که تو ماهی عزیزم خیلی دوست دارم. ...
6 آبان 1391

اولین مداد رنگی

سلام عزیزم چند شب پیش که رفته بودیم خونه مامانی شکوفه برات یک عالمه مداد رنگی و دفتر نقاشی زیبا برات خریده بودند و به این ترتیب مامانی اولین کسی بودند که برات مداد رنگی خریدند که خیلی هم زیبا هستند و تو هم اونهارو دوست داری و کلی با یاسین جون نقاشی داخل دفترت کشیدین. البته یکبار هم خیلی اصرار داشتی که نوک یکی از مدادها تو داخل چشم مامان بینوات فرو کنی که خداروشکر منصرف شدی. می بوسمت یه عالمه
16 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم آبی می باشد